گذر عمر



مرده از آواز گرمت زنده می‌گردد، بخوان

یاوه‌ها در حنجرت ارزنده می‌گردد، بخوان

...


مطلع شعری که دوست صاحبدل، شاعر گرانقدر جناب آقای سعید دبیری، شب گذشته به مناسبت سالروز تولد حقیر سرودند.


لیلای من...


در ماه عزا شادی یلدا حرام است

این مسلک شیعه است که تشکیک ندارد

ماهی که در آن عمه سادات اسیر است

مهمانی و شیرینی و تبریک ندارد


لیلای من...

تو بیا تا سحر گردد شب یلدای هجران



ابوعطا



به قول دوستی


چند روزی هست که دلم شور میزنه

عجیبه تا هفته قبل یا تو دستگاه ماهور میزد یا همایون!!!!


نیامدی!


یا صاحبَ الزّمان ..
مَتی ترَانا و نَراک یا سیّدی و مَولای ...




آقا بیا بخاطر باران ظهور كن
مارا از این هوای سراسیمه دور كن
وقتی برای بدرقه ی عشق می روی
از كوچه های خسته ما هم عبور كن

عزیز از نو بگو


  شعری در وصف حال دانشجویانی که کلاس درس ریاضی جهنم آنهاست



وای بر ما در کلاس درس خواب آلوده ایم
از غم ادراک درس اندر کلاس اسوده ایم

خواب بر چشمان بی آرام ما قالب شده
عادت ما باعث بی میلی کاتب شده

گوییا میز کلاس و تخت خواب هر دو یکیست
آن همه داد و فغان رهنما پس بهر کیست؟

پیر ما با کوله ای از جزوه و گفتار نیک
گویی با لالایی اش ما را به خواب کرده شریک

او زفرمول و عدد تخته سیاه خونین کند
بهر خواب ناز نقل قصه ی چوبین کند

او ز بهر ارزیابی گه سوالی میکند
این قلندر در خیالش خوش خیالی میکند

چرت ما را پاره کرده شرح درس قصه گو
از کلاس چیزی نفهمیدیم عزیز از نو بگو

..........

شعر از دوست عزیز سعید دبیری از دوستان خوشدل هست؛ که هم‌اکنون در حال تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد فوتونیک در دانشگاه ولی عصر (عج) می‌باشد.


حب الحسین



حب الحسین رشته تحصیلی شماست
دانش سرای عشق و جنون شهر كربلاست

در مبحث حسین شناسی موفقید
موضوع بحث سینه زدن پای روضه هاست

تا روز محشر مدركتان را نمیدهند
برگ قبولی همه در پوشه خداست

پایین كارنامه هر شخص نوشته اند
این مهر سرخ مهر شهنشاه كربلاست

محشر كنار درب جنان داد میزنید
مردم ندیده اید كه آقای ما كجاست؟

تنها به عشق اوست كه به اینجا رسیده ایم
جنت بدون حضرت ارباب بی صفاست

ناگاه جبرئیل امین ناله میزند
آقایتان حسین همان مرد سر جداست

محشر دوباره از غم او سینه میزنید
آنجا خدا به خیر كند محشری به پاست...



تسلیت

أَلسَّلامُ عَلَى الشَّيْبِ الْخَضيبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّريبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّليبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضيبِ، أَلسَّلامُ عَلَى الرَّأْسِ الْمَرْفُوعِ



نفس بده که نفس پای این علم بزنم
نفس بده که فقط از حسین دم بزنم

سرم فدای قدمهات آرزو دارم
که سرنوشت خودم را بخون رقم بزنم

سرم هوای تو دارد دلم هوای ضریح
چه می شود که سری گوشه ی حرم بزنم

کنار سینه زنان چه می شود ارباب
میان صحن و سرایت شبی قدم بزنم

هزار حاجتم اما رسیده ام امشب
که چشم بر قدم صاحب علم بزنم

نفس بده که زشب تا غروب تاسوعا
میان نوحه کنانت دوباره دم بزنم

عَظَّمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ ع- وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَأْرِهِ مَعَ وَلِیِّهِ وَ الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ


پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند
ناظم با رنگ قرمز و چهره برافروخته فریاد کشید :
بهت گفته باشم ، تو هیچی نمی شی ، هیچی
مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت ،
 آب دهانش را قورت داد
خواست چیزی بگوید اما ، سرش را پایین انداخت و رفت
 
برگه مجتبی ،  دست به دست بین معلم ها می گشت
اشک و خنده دبیران در هم آمیخته بود
امتحان ریاضی ثلث اول :
سئوال : یک مثال برای مجموعه تهی نام ببرید
جواب : مجموعه آدم های خوشبخت فامیل ما
سئوال : عضو خنثی در جمع کدام است ؟
جواب : حاج محمود آقا ، شوهر خاله ریحانه
که بود و نبودش در جمع خانواده هیج تاثیری ندارد
و گره ای از کار هیچ کس باز نمی کند
سئوال : خاصیت تعدی در رابطه ها چیست ؟
جواب : رابطه ای است که موجب پینه دست پدرم
بیماری لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست
 
معلم ریاضی اشکش را با گوشه برگه مجتبی پاک کرد و ادامه داد
سئوال : نامساوی را تعریف کنید
جواب : نامساوی یعنی ، یعنی ، رابطه ما با آنها ، از مابهتران
اصلا نامساوی که تعریف و تمجید ندارد ، الهی که نباشد
سئوال : خاصیت بخش پذیری چیست ؟
جواب : همان خاصیت پول داری است آقا
که اگر داشته باشی در بخش بیمارستان پذیرش می شوی
و گرنه مثل خاله سارا بعد از جواب کردن بیمارستان تو راه خانه فوت می کنی
سئوال : کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه چه خطی است ؟
جواب : خط فقر ، که تولد لیلا ، خواهرم را ، سریعا به مرگش متصل کرد
برگه در این نقطه کمی خیس بود و غیر خوانا ،
  که شاید اثر قطره اشک مجتبی بود
 
معلم ریاضی ،  ادامه نداد برگه را تا کرد ، بوسید و در جیبش گذاشت
مجتبی دم در حیاط مدرسه رسیده بود ،
برگشت با صدای لرزانش فریاد زد
آقا اجازه : گفتید هیچی نمی شیم ؟ هیچی ؟
بعد عقب عقب رفت ، در حیاط را بوسید
و پشت در گم شد


شعر ریاضی


تابع عشق تو را دامنه‌اش پیدا نیست

یک‌به‌یک هست ولی بهر دلم پوشا نیست

می‌هراسم که چو معکوس نمایم آنرا

آشکارا شود آن رابطه که پیدا نیست

راستی گر به تو بسیار شوم من نزدیک

عشق پاکت به کجا میل نماید جا نیست

گر تو خواهی که در آغوش تو من جا گیرم

تابع ، فرد خودت زوج نما ، پروا نیست

منحنی دلت از رأس شکسته است چه باک

که مماس دل من هست ولی آنجا نیست

رفع ابهام نمودم ز خم لبهایت

پس سخن ساده بگو وقت غم و حاشا نیست

هر چه من روی نمودار رخت گردیدم

باز یک نقطه‌ی بحرانی آن پیدا نیست

من بیچاره اسیر خم گیسوی توام

این چنین تابع بی چون و چرا هر جا نیست

چون سعادت سر و کارش به توابع افتاد

بیکران تر ز نگاهش به همه دنیا نیست


حسین پناهی؛ و معلم ریاضی!


روی دیوار بهزیستی نوشته بود :
"شیر مادر و مهر مادر جایگزین ندارد!"
شیر مادر نخورده ، مهر مادر پرداخت شد!
پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نفهمید
جز معلم ریاضیم که همیشه میگفت : "گوساله بتمرگ" !!!